خانه دوست
من از سكوت گریزان بوده ام همیشه ... سالهاست كه سكوت كرده ام ..... و اینك ترس مرا تكان می دهد و من پیوسته به عقب بر می گردم ... از خود این سوال را بارها و بارها می پرسم كه آیا من راه را عوضی آمدم ؟.. دلم گرفته است از این فریبها و نیرنگها ... از این دورویه مردمان بیهوده گو ... از آنها كه خدا را در پشت یك تكه ابر پنهان كرده و می كنند و خود را قدیس وار خالص خالص می نمایانند .... چرا سادگیها همیشه تهش باختن است ؟ ... چرا قلب ساده من همیشه ساخت و ویران نكرد اما ساخته هایش را ویران كرد دست فریب ؟ ... چرا بالهایم را دیگران نمی بینند ... پرواز را از همین سكوی كوچك هم می شود آغاز كرد ..
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |